سید عرشیاسید عرشیا، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 10 روز سن داره

عرشیا کوچولوووووو

15 ماهگی

عزیز نازم چون مامانی تنبل بود تا همین چند روز پیش برات وبلاگ درست نکرده بودم تا اینکه خاله نهال تشویقمون کرد   منم هر چی که یادم میاد را برات مینیسیم از قبلنا تا برسم به حالا   اما الان تهدادی از کلمات را می گی و نظورت راقشنگ میرسونی و اگهیه چیزی بخوای قشنگ میبری پای وسایل و با دست و ااااا گفتن نشونمون میدی   کلماتی تا الان می گی اب بازی عم--------------عمو عمء----------------عمه باباجون مامان جون اب بازی پیتکو پیتکو اینه زر-----------------زرد ابی میسی چش--------------------چشم دایی نی نی نای نای دیگه اینکه صدای بعببعی و گاو و هاپو و گربه رو هم در میاری   دیگه یادم نمیا...
16 ارديبهشت 1392

عید 92

عزیزکم این دومین عیدی هست که کنار تو و با عشق به تو سال را نو می کنیم امسالم اومدیم شیراز عید رووووووووووووووووو موقع سال تحویل هم سر سفره من و شما و بابا و عمه و عموها و بابایزرگ، مامان بزرگت و اقای صفری بودیم سوم عیدهم اقا معصوم اینا زنگ ردن که دارن میان شیراز تا باهاشون بریم بندر عباس خونه دایی سعید که همه امسال اونجا بودن مامان پوران اینا ،عمه نسرین ،عمو عظیم ،خانم صالحی اینا   اقا معصوم اینا 5  فروردین رسیدن شیراز و  باهاشون رفتیم  باغ ارم ،پاساژ ستاره خلیج فارس و افتاب و 7 به  همراهشون عازم بندر شدیم   شب رسیدیم بندر و فردا صبحش رفتیم پاساژ سیتی سنتر بعدش رفتیم پارک هدیش بابا شما ر...
16 ارديبهشت 1392

3 ماهگی

توی اردیبهشت رفتیم ارومیه 8روز اونجا بودیم و خیلی بهمون خوش گذشت   همه عاشقت شده بودن و خیلی دووست داشتن شعله خانم یکی دو بار  بردت حموم باهات کلی بازی می کرد خلاصه دل همه را بردی عزیزم با اون چشای قشنگت و موهای فش فشت هههههههههههه البته به قول امیررضا (پسر عموی مامانی )   تو راه برگشت هم رفتیم خونه دوست مامان (خاله فریبا ) خونشون بناب بود یه دختر به اسم ایتک و یه پسر به اسم عارف داشت عارف که بهت می گفت داداشی اما ایتک راست میرفت چپ میومد می گفت من عاشق عرشیا شدم هههههههههههه البته ایتک 5 سالش بود خیلی دخمل ناز نازی بود   ازاونجا هم اومدیم یه روز کرج خونه مامان پوران موندیم بعدش اومدیم اراک ...
15 ارديبهشت 1392

مسافرت

توی خرداد رفتیم اردبیل برای اینکه مامان بزرگ  و بابابزرگ من حالشون خوب نبود و رفتیم که اونا رو ببینیم   توی برگشت هم رفتیم شمال پیش خاله زهرا و عمومیثم و مهراد دو روز موندیم و  برگشتیم   خیلی هوا گرم و شرجی بود نتونستیم دووم بیاریم ههههههههههههههههه  
15 ارديبهشت 1392

عید 91

مامان جونم این اولین عید تو هست و با وجود تو هر روزمون قشنگتر از روز قبلمون شده   امسال عید اومدیم شیراز و کنار عمو وعمه و مادر بزرگ و پدر بزرگ سال را تحویل کردیم چون بابا علیرضا مرخصیش تا 4 فروردین بود دوباره برگشتیم اراک و 8 عید هم مامان پوران اینا اومدن اراک پیشمون و دو روز موندن و رفتن   ...
15 ارديبهشت 1392