سید عرشیاسید عرشیا، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 10 روز سن داره

عرشیا کوچولوووووو

حرف زدن پسری

پسر قشنگم  چند روزه دارم بهت تخم بلدرچین میدم گویی بهت ساخته ههههههههههههههههههههههه  ربونت باز شده بهت می گیم اسمت چیه می گی ار....ئیا  میگیم چی خوردی می گی ارد الی = زردالو هههههههههههههههههههههههه اینم قیافه من وقتی تو اینا رو می گی       ...
27 تير 1392

انتالیا

پسر ناز مامان سه شنبه 8 خرداد رفتیم فرودگاه امام خمینی واز اونجا با هواپیمای اطلس جت ترک ساعت 4 صبح تهران را به مقصد انتالیا ترک کردیم البته بین راه تو ادنا نیم ساعتی نشست بعد دوباره به سمت انتالیا پرواز کرد تو هواپیما بخاطر اینکه حال نداشتی هی بیدار می شدی وگزیه میکردی و  با پات به صندلی جلویی فشارمی اوردی و روی روح و روان اقای که نشسته بود پیاده روی می کردی وقتی رسیدیم هتل ساعت 10 صبح بود تا استخر اب را دیدی دویدی طرفش و شروع کردی به گفتن اب بازی خلاصه رفتی داخلش و کلی حال کردی کلا اونجا خیلی بدغذا شده بودی هیچی نمی خوردی به زور بهت یه لقمه می دادم ولی تا دلت بخواد نوشیدنی خوردی هههههههههههههههههههه تا صدای اهنگ یومد شروع ...
8 تير 1392

مریضی

عزیزه دلم یه دفعه از ساعت 3 نصفه شب شروع کردی به استفراغ تا 7 صبح صبح بردمت بیمارستان بهت امپول زدن و متوکلوپرامیددادن قرار شد تا ساعت 3 بعداز ظهر اگه خوب نشدی ببرمت بستری کنمت   اما بهتر شده بودی ساعت 6:30دوباره با بابایی بردمیت دکتر خودت بهت سرم داد بیمارستان را رو سررت گذاشته بودی خلاصه با هزاربدبختی سرم را زدیم بهت یکم بعدش خوابیدی اما فردا صبحش دوباره شروع کردی به استفراغ دوباره بردمت پیش دکتر خودت یه سرم دیگه  هم بهت داد  و بعد از اون دیگه حالت بهتر شد خداروشکر دیگه استفراغ  نکردی اما اسهالت همچنان ادامه داشت   خدا همه نی نیها رو سالم و سلامت برای مامان باباهاشون زیر سایه الطاف و رحمت خودش نگه دار...
18 خرداد 1392

اتلیه مامان جونی

عزیزکم از انجااااااااااااا که من عاشق عکس گرفتن از تو هستم خودم دست به کار شدم اتلیه خانگی راه انداختم ههههههههههههههههه   خودت  به بزرگی خودت ببخش اگه خوبم نشده باشه    
26 ارديبهشت 1392

اولین برف

امروز 6 دی 90 هست عزیزه دلم صبح که از خواب پاشدیم دیدیم همه جا رخت سفید کرده تنش  این اولین برف زندگیت هست   لباسات را کردم  تنت بردمت تو کوچه تا ببینم چیکار می کنی   همینجوریماتت برده بود بعدشم که افتادی رو برفها شروع کردی گریهکه بریمخونه   فکر کنم دستت یخ زده بود بدت اومد هههههههههههههههه   ...
26 ارديبهشت 1392

ووووروووووووووووجک

خیلی خیلی وووروووجک شدی دیشب افتاده بودی دنبال بابا هر کاری کهبابا می گرد تو هم میکردی دستش را میذاشت پشتش و راهمی رفت تو هم همون کار را میکرد الکی می خندید  تو هم الکی می خندیدی وای شیرررررررررررررررررررررررین من   کلی از اینکارت خندیدیم خیلی بامزه دستت را میذاشتی پشتت وسرت را می انداختی پایین و راه میرفتی   عزززززززززززززززززززززززیزززززززززززززززززززززززکم       ...
25 ارديبهشت 1392

نفس من

یعنی من باید تو رو بخوووورم هیچی ازت باقی نمووووووووووووووونه   یه دفعه دیدم صدای پیش پیش میاد   اومدم می بینم کوسن مبل را انداختی رو پات و داری برای عروسکت پیش پیش می کنی اخه تو چقدر جیگررررررررررررررررری شش   یعنی مردم از کارت   یعنی تو زندگی منی من بی تو هیچم   عاااااااااااااااااااااشقتم بوووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووس       ...
25 ارديبهشت 1392

پسر شیطون من

عرشیا جونم  خیلی شیطون شدی ماشاا.. ازدر ودیوار میری بالا   من چند روزه افتادم رو خط ملیله کاغذی درست کردن       اینم کار تموم شده ملیله من   از انجا که جنابعالی کنجکاوی و همش دوستداری د ست به وسایل من بزنی و بهمشون بریزی و پاره کنی   من همش سر پا و روی اپن کار می کردم ولی از اون جایی که برای هر کاری راه حلش را پیدا می کنی اسبی که دایی سعید بهت عیدی داه بود را میزاری زیر پات و میای بالای اپن   هههههههههههههههههههههههه دیگه رو اپن هم نمیشه از دست تو کاریکرد   اینم عکس شما ههههههههههههه     ...
25 ارديبهشت 1392

عرشیاااااااااااااااااا چچل

در یک اقدام غافلگیرانه بردیمت تو حموم و بابایی با ماشین موزرش موهات را چچل کرد و شما شدی چچل خان ما   قیافه ات شبیه ای  کی یو سان شده بود  خیلی بامزه شده بودی هههههههههه   ...
22 ارديبهشت 1392

اولین دندون

پسر قشنگم 2 خرداد دست بابای را طبق معمول کرده بودی تو دهنت و گاز می گرفتی که بابا گفت فکر کنم داره دندون در میاره من باور نکردم ولی 90/3/5 یهو رو لثه ات سفیداااااااااااا زدبالا کلی ذوق کردم و زنگ زدم به مامان پوارن و خبر دادم   تو اولین بچه تاپیک بهمن 90بودی که دندون در می اوورد دوسه روز بعد همیه دندون دیگه در اوردی 8 خرداد     ...
22 ارديبهشت 1392