3 ماهگی
توی اردیبهشت رفتیم ارومیه 8روز اونجا بودیم و خیلی بهمون خوش گذشت
همه عاشقت شده بودن و خیلی دووست داشتن
شعله خانم یکی دو بار بردت حموم باهات کلی بازی می کرد خلاصه دل همه را بردی عزیزم
با اون چشای قشنگت و موهای فش فشت هههههههههههه البته به قول امیررضا (پسر عموی مامانی )
تو راه برگشت هم رفتیم خونه دوست مامان (خاله فریبا ) خونشون بناب بود
یه دختر به اسم ایتک و یه پسر به اسم عارف داشت
عارف که بهت می گفت داداشی
اما ایتک راست میرفت چپ میومد می گفت من عاشق عرشیا شدم هههههههههههه البته ایتک 5 سالش بود خیلی دخمل ناز نازی بود
ازاونجا هم اومدیم یه روز کرج خونه مامان پوران موندیم بعدش اومدیم اراک
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی