سید عرشیاسید عرشیا، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 10 روز سن داره

عرشیا کوچولوووووو

شب یلدا

مامان جونم این اولین شب یلدایی که کنارمونی و ما هم بخاطر همین یه جشن سه نفره گرفتیم   ...
22 ارديبهشت 1392

عروسی عمه

پسر عزیزم  ما از 24 اسفند رفتیم شیراز همون پنج شنبه شب 24 اسفند حنابندون عمه  عاطفه ات بود   توی راه نمی دونم بهت سرماخورد چی شد که شب موقع حنابندون تب کردی و بابا علیرضا بردت دکتر و  حدود یه یکساعتی نبودید 26 هم عروسی عمه ات بود همش بهونه میگرفتی و فقط دوست داشتی بغل من باشی و بغل هیچکس دیگه هم نمیرفتی رو زمین هم که بودی می خواستی بری دم و دستگاه فیلمبردار را بیاری پایین ههههههههههههههههه یا از رو زمین چیز میز بر داری بخوری کهمن از اینکارت اصلا خوشم نمیاد ونمی دونم چطوری ازسرت بندازم     یه کمم خوابیدی توعروسی   اینم یهنموره از عکسای عروسی     ...
22 ارديبهشت 1392

مراسم شیرخوارگان حسینی

جمعه بردمت مراسم شیرخوارگان حسینی که تو یکی از مدارس فردیس برگزارمیشد قربونت برم که انقدر این لباس سقایی بهت میومد   اونجا عکس هم می گرفتن که بردمت ازت عکس گرفتم     ...
22 ارديبهشت 1392

تولد دست جمعی غنچه های دی و بهمن 90

عزیز من فکرکنم یکی از خاطرات قشنگ شما و من و بابایی همین تولد دست جمعی باشه ما مامانای نی نی سایت تصمیم گرفتیم تا براتون یه تولد بگیریم که هم همدیگررو از نزدیک ببینیم  هم اینکه دوستیامون را پررنگ تر کنیم تموم زحمتهاش افتاد رو دوش خاله مینا (مامان هستی )برامون جا رزرو کرد گیفت تولد را داد درست کردن و بقیه هماهنگیهااااااااااااااااااااا تا یه روز قشنگ را برامون رقم بخوره 5 شنبه 26 ام از اراک راه افتادیم اومدیم کرج تا بتونیم جمع زودی خودمون را به جشن برسونیم با خاله عسل (مامان اریو) هم هماهنگ کردیم و توی میدان تجریش دیدیمشون چون ما راهرا بلد نبودیم و قرار بود خاله عسل ما رو ببره جمعه 27 بهمن ساعت 4 بعدازظهرهمگی توی خانه کودک هپی ه...
22 ارديبهشت 1392