سید عرشیاسید عرشیا، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 4 روز سن داره

عرشیا کوچولوووووو

پسر شیطون من

عرشیا جونم  خیلی شیطون شدی ماشاا.. ازدر ودیوار میری بالا   من چند روزه افتادم رو خط ملیله کاغذی درست کردن       اینم کار تموم شده ملیله من   از انجا که جنابعالی کنجکاوی و همش دوستداری د ست به وسایل من بزنی و بهمشون بریزی و پاره کنی   من همش سر پا و روی اپن کار می کردم ولی از اون جایی که برای هر کاری راه حلش را پیدا می کنی اسبی که دایی سعید بهت عیدی داه بود را میزاری زیر پات و میای بالای اپن   هههههههههههههههههههههههه دیگه رو اپن هم نمیشه از دست تو کاریکرد   اینم عکس شما ههههههههههههه     ...
25 ارديبهشت 1392

عرشیاااااااااااااااااا چچل

در یک اقدام غافلگیرانه بردیمت تو حموم و بابایی با ماشین موزرش موهات را چچل کرد و شما شدی چچل خان ما   قیافه ات شبیه ای  کی یو سان شده بود  خیلی بامزه شده بودی هههههههههه   ...
22 ارديبهشت 1392

اولین دندون

پسر قشنگم 2 خرداد دست بابای را طبق معمول کرده بودی تو دهنت و گاز می گرفتی که بابا گفت فکر کنم داره دندون در میاره من باور نکردم ولی 90/3/5 یهو رو لثه ات سفیداااااااااااا زدبالا کلی ذوق کردم و زنگ زدم به مامان پوارن و خبر دادم   تو اولین بچه تاپیک بهمن 90بودی که دندون در می اوورد دوسه روز بعد همیه دندون دیگه در اوردی 8 خرداد     ...
22 ارديبهشت 1392

شب یلدا

مامان جونم این اولین شب یلدایی که کنارمونی و ما هم بخاطر همین یه جشن سه نفره گرفتیم   ...
22 ارديبهشت 1392

عروسی عمه

پسر عزیزم  ما از 24 اسفند رفتیم شیراز همون پنج شنبه شب 24 اسفند حنابندون عمه  عاطفه ات بود   توی راه نمی دونم بهت سرماخورد چی شد که شب موقع حنابندون تب کردی و بابا علیرضا بردت دکتر و  حدود یه یکساعتی نبودید 26 هم عروسی عمه ات بود همش بهونه میگرفتی و فقط دوست داشتی بغل من باشی و بغل هیچکس دیگه هم نمیرفتی رو زمین هم که بودی می خواستی بری دم و دستگاه فیلمبردار را بیاری پایین ههههههههههههههههه یا از رو زمین چیز میز بر داری بخوری کهمن از اینکارت اصلا خوشم نمیاد ونمی دونم چطوری ازسرت بندازم     یه کمم خوابیدی توعروسی   اینم یهنموره از عکسای عروسی     ...
22 ارديبهشت 1392

مراسم شیرخوارگان حسینی

جمعه بردمت مراسم شیرخوارگان حسینی که تو یکی از مدارس فردیس برگزارمیشد قربونت برم که انقدر این لباس سقایی بهت میومد   اونجا عکس هم می گرفتن که بردمت ازت عکس گرفتم     ...
22 ارديبهشت 1392

تولد دست جمعی غنچه های دی و بهمن 90

عزیز من فکرکنم یکی از خاطرات قشنگ شما و من و بابایی همین تولد دست جمعی باشه ما مامانای نی نی سایت تصمیم گرفتیم تا براتون یه تولد بگیریم که هم همدیگررو از نزدیک ببینیم  هم اینکه دوستیامون را پررنگ تر کنیم تموم زحمتهاش افتاد رو دوش خاله مینا (مامان هستی )برامون جا رزرو کرد گیفت تولد را داد درست کردن و بقیه هماهنگیهااااااااااااااااااااا تا یه روز قشنگ را برامون رقم بخوره 5 شنبه 26 ام از اراک راه افتادیم اومدیم کرج تا بتونیم جمع زودی خودمون را به جشن برسونیم با خاله عسل (مامان اریو) هم هماهنگ کردیم و توی میدان تجریش دیدیمشون چون ما راهرا بلد نبودیم و قرار بود خاله عسل ما رو ببره جمعه 27 بهمن ساعت 4 بعدازظهرهمگی توی خانه کودک هپی ه...
22 ارديبهشت 1392